ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

اندر احوال روزگار ما.....

سه شنبه ظهر فرصت شد که برم مدرسه لباس فرم و پکیج آموزشیتو تحویل بگیرم... لباست یه کم به تنت زار میزنه ولی بخاطر لباسهای زمستونی و رشد جسمی بیخیال دستکاریش میشم.....خیلی ناز شدی توی لباست... عصرش سه تایی رفتیم که من لباس مجلسی واسه عروسی پریسا جون بخرم....اول راه خوابت گرفت... بردیمت خونه خاله زهره جون......که همونجا بخوابی....زهره جون اصرار داشت با وجود اینکه دوستاش مهمونش بودن باهام بیاد خرید......بابا از خدا خواسته چون عمو علی هم بود موند خونه....منم مشکلی نداشتم.....خرید کردیم یه کم موندیم پیششون ولی واسه شام برگشتیم خونه خودمون چون خاله زیبا اینا از مهمونی فک و فامیل برگشته بودن که با هم باشیم. چهارشنبه بعد از صرف نهار بلافاصله راه ا...
31 شهريور 1392